• وبلاگ : عشق، نغمه‏ي برتر
  • يادداشت : ... و عشق آمد و رفت! ـ شعري: از محمد مهدي؛ برادرم ـ
  • نظرات : 0 خصوصي ، 29 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام.وبلاگ جديدت خيلي قشنگه مباركت باشه.از اين به بعد هميشه اي جا مي نويسي؟

    مدامم مست مي​دارد نسيم جعد گيسويت
    پس از چندين شکيبايي شبي يا رب توان ديدن
    سواد لوح بينش را عزيز از بهر آن دارم
    تو گر خواهي که جاويدان جهان يک سر بيارايي
    و گر رسم فنا خواهي که از عالم براندازي
    من و باد صبا مسکين دو سرگردان بي​حاصل
    زهي همت که حافظ راست از دنيي و از عقبي

    خرابم مي​کند هر دم فريب چشم جادويت
    که شمع ديده افروزيم در محراب ابرويت
    که جان را نسخه​اي باشد ز لوح خال هندويت
    صبا را گو که بردارد زماني برقع از رويت
    برافشان تا فروريزد هزاران جان ز هر مويت
    من از افسون چشمت مست و او از بوي گيسويت
    نيايد هيچ در چشمش بجز خاک سر کويت